نیروهایی که تا پیش از این مأموریت دیگری داشتند، پس از برد ایران در برابر ولز، مأموریت دیگرشان را در پرانتز گذاشتند، و مأموریت دیگری را اجراء کردند؛ پرچمها را بهاهتزاز درآوردند، و بهشادمانی پرداختند. جمعی از مردمان نیز با ایشان همراه شدند: گروهی واقعاً میخواستند شادمانیشان از برد «تیم ملی» را ـــ فارغ از هر برداشتی که از این مفهوم داریم ـــ ابراز کنند، و گروهی دیگر نیز حس میکردند وظیفه دارند نوعی شادمانی «ملی» را بهنمایش بگذارند؛ بهمانند دیگر وقتهایی که احساس وظیفه میکنند در مناسبتهایی به «خیابان» بیایند، و آن را «تسخیر» کنند، که خیابان، این یگانه عرصهی کنشگری راستین سیاسی در ایران، جای اَغیار نباید باشد؛ چه اَغیار ِ با روسری، و چه اَغیار ِ بیروسری. گروه دیگری از مردمان نیز در حیرت بودند؛ از یکسو، پیروزی تیمی که دستکم منتسب است بهاین آبوخاک آنها را شادمان کردهبود و، از سوی دیگر، از اینکه شادمان باشند و یا شادمانیشان را ابراز کنند، احساس خوشآیندی نداشتند. آنها در «خیابان» نبودند؛ نمیدانستند کجا باشند: شادمانی پس از برد فوتبال بهمثابه پایکوبی در عزاء کُشتههای میهن نیست؟ جشن خیابانی بهمثابه «آشتی ملی» نیست؟ کاروان خوشحالی بهمثابه گذر از جنگ و رسیدن بهصلح نیست؟ آیا حکومت در برابر معترضان سپر انداختهاست؟ «همه شنگولایم و همهچی عالییه»؟ تیمی که از جیب این ملت نان میخورَد، همدرد آنها نیست؟ تلاش این تیم برای ملت بود، یا برای ملت نبود؟ این تیم تا کجا «ملی»ست؟ اصلاً «ملی» چیست؟ رامین رضاییان هم نمیدانست چه باید بکند: سختکوش و پُرتلاش دوید و بازی کرد، چیزی کم نگذاشت، خودش را بهآبوآتش زد، از خط دفاع بهحمله پیوست، و گُل زد؛ ولی سردرگم بود ـ, ...ادامه مطلب
ظاهراً اعتراض بهافزایش جهشی قیمت بنزین «جمع شدهاست»؛ اعتراضی که نهتنها مطالبهی مشخصی نداشت، شعار مرکزی قابلذکری هم نداشت و، در غیاب گزارشگری آزاد و منصفانه، معلوم نشد حجم و گسترهی آن واقعاً چقد, ...ادامه مطلب
رفتم به تماشای, «آستیگمات»,؛ آن هم در حالی که در چند تجربهی اخیرم در تماشای فیلمهای ایرانی ناکام ماندهبودم؛ برخلاف گذشته، که فکر میکردم سینمای ایران، برخلاف ادبیات داستانی معاصر، در مجموع راه خود را, ...ادامه مطلب